اب ای مایه سرمستی من بی تو بر باد رود هستی من
غنچه از شوق تو لب باز کند خود بیاراید وبس ناز کند
رود کارون به تو میبالد وبس از تو زیباست سراپای ارس
شادی وشور خلایق زتو باد سرخی روی شقایق زتو باد
نکند روی زما برگیری بیخبر جانب دیگر گیری
سبزه بی لطف تو چون پاگیرد؟ دانه کی مامن وماوا گیرد؟
جوششت ایتی از صنع خداست مصرف بی حدت عین گناست
ای خزر تا ابدیت بخروش خیمه بر راغ زن وفخر فروش
تنگه ی هرمز،شاداب بمان ابی سرکش بی تاب بمان
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ،
برچسبها: